اینسان حاقلاری

ارائه مقالات شخصی سیامک کوشی

اینسان حاقلاری

ارائه مقالات شخصی سیامک کوشی

صمد بهرنگی، معلم کبیر روستاهای آذربایجان

صمد بهرنگی، معلم کبیر روستاهای آذربایجان 

 

صمد ائلی یاشاتدئ    ائل صمدی یاشاتمازمئ؟

سیامک کوشی

در تیر ماه 1318 در تبریز در محله چرنداب بدنیا آمد، در همان محله بزرگ شد و به مدرسه رفت.هر روز صبح زود اصناف محل پسر بچه ای را میدیدند که کفشها در دستش به سرعت می دود، همه از رفتار وی در تعجب بودند که نهایتا بعد از تحقیق روشن شد که او فرزند عزت کارگر است او می دود چون مدرسه اش دور است و او دیر کرده است و کفشهایش را در دست گرفته چون آنها پاره هستند و با این کفشهای پاره نمی توان دوید. این پسر بچه صمد نام داشت.

صمد بهرنگی، معلم کبیر روستاهای آذربایجان 

 

صمد ائلی یاشاتدئ    ائل صمدی یاشاتمازمئ؟

سیامک کوشی

بعدها بچه های روستاهای آذربایجان او را عمو بهرنگی صدا می زدند، او معلم انان بود. معلم کبیری که در روستاهای آذربایجان خدمت می کرد و درس زندگی می آموخت. او برای روستائیان تنها یک معلم ساده نبود. بلکه او همواره دوست و یاور و غمخوار آنان بود، مشکلات آنان را می دید و درک می کرد ولی به مانند دیگران شعار عدالتخواهی و برابری نمی داد بلکه در فکر راه چاره بود او به بیگانگان چشم ندوخته بود بلکه به خود ایمان داشت. او برای اولین بار برای کودکان روستا کتابخانه ای با جیب خود دایر می کرد تا تمتم کودکان روستا و حتی بزرگترها بیز بتوانند کتاب بخوانند و آگاهی بیشتری پیدا کنند.

بعد ها او به فکر نمایاندن مشکلات این کودکان ساده و بی الایش افتاد، و اینگونه شد که اولدوز و کلاغها متولد شدند و 24  ساعت در خواب بیداری را نوشت. او سعی داشت مشکلات این مردم بدبخت را چه در روستا و چه زمانی که به شهر بی در و پیکر وارد میشدند را نشان دهد. وقتی پدری با پسرش برای یافتن یک لقمه نان وارد شهر جور و جفا می شوند و پس از مدتی دست از پا درازتر، با شنیدن هزاران تهمت و افترا و توهین به روستای خود باز می گردند.

تمام اینها مانند غده ای در سینه او ماند و همراه با او به آراز ریخت. شاید به همین دلیل است که آراز سالهاست که با نهایت خشم جاریست!!

متاسفانه در جامعه ما مد شده عزیزانمان را پس از مرگ می شناسیم، خیلی ها که امروز ادعای هم مسلکی با صمد را دارند و او را از نخبگان تفکر چپ می دانند، در زمان حیاتش  او را به محضر نمی پذیرفتند و افتخار نمی دادنداو را در مجالس شب نشینی و بحث و گفتگو های خود ببینند. اکنون از صمد بتی ساخته اند، دیروز او را به خاطر کار بر روی فولکولور آذربایجان و تلاش برای احیای زبان تورکی آذربایجانی، ناسیونالیسم گرا خوانده و ایشان را ضد انترناسیونالیسم خطاب می کردند، امروز چه شده این شکست خورده های تاریخ صمد را از روستاهای آذربایجان گرفته و او را منتصب به لنین گراد می دانند!!

اری صمد معلم زندگی بود. او غمخوار طبقات محروم جامعه بود. صمد بهرنگی بود که به قول خیلی از انقلابیون پایه های اصلی انقلاب را با داستانهای خود پی ریزی کرد، امروز چه شده که حتی حضور بر سر مزار این بزرگوار گناه کبیره و جرم سیاسی تلقی می شود.

به نظر من صمد هنوز نمرده است، او هنوز زنده است، او با خدمات ارزنده برای همیشه در دلهای مردم آذربایجان ماندگار شد. او حتی به اشعار عاشیق ها نیز نفوذ کرده و همواره در نت های آنان زنده خواهد ماند.

صمد خود عاشق بود، او عاشق ایل و تبار سرزمینش بود.

این مسئله او قابل درک است. تمام زمینه هایی که صمد به ان پرداخته، از تاریخ گرفته تا مونوگرافی، فولکلور، شعر، ادبیات کودکان، مسائل تربیتی و زبان مادری و قواعد ان، همه و همه دردهای آذربایجان بوده و هست. او این کمبود ها و دردها را دیده، درک کرده و شناخته است و به فکر حل این مشکلات بوده، نه فقط شعار برابری و آزادی!!

بگفته برتولد برشت:«هر کس که حقیقت را نمی داند جاهل است و کسی که می داند و به زبان نمی اورد جنایتکار بشمار می رود.» حقیقت را در یافتن و آنرا به زبان اوردن فقط کار مردان بزرگی همچون صمد بهرنگی است. حقیقت را درک کردن و به حق ایمان داشتن، به مثابه شنا کردن در جهت مخالف جریان اب است والا در جهت جریا اب حرکت کردن کار یا برگ از درخت افتاده نیز هست. صمد قلم را به دست گرفته و با نقشی که از اذربایجان رسم کرد، خیلی از غیر آذربایجانی ها را نیز به طرف دردها و مشکلات آذربایجان سوق داد و با ان اشنا کرد.

وقتی که از صمد و کارهایش برای گرد اوری و چاپ فولکلور اذربایجان سخن به میا ما ید نمی توان نام دوست و همراه دیرینش «بهروز دهقانی» را فراموش کرد. بهروز همواره در گرداوری و بررسی و نشر نمونه های فولکلور در کنار صمد بوده و به او کمک کرده است. ان دو از ابتدا با هم بوده و با هم تحصیل کرده و با هم معلم شدند و برای شناخت عمیق خلق، به شناختن و شناساندن فولکلور خلق هم قدم شدند.

انها پس از فاغ التحصیلی از دانشگاه تبریز با انکه می توانستند در مدارس راهنمائی به تعلیم و تربیت بپردازند، ولی معلمی را در دوره دوره ابتدائی و انهم در روستاها را ترجیح دادند. نمونه های فولکلور اذربایجان را از همان روستاها و از زبان روستائیان جمع اوری کردند. ان دو در فضای خفقان رژیم پهلوی نتوانستند  انها را به تورکی چاپ کنند، در نتیجه شروع به ترجمه انها به فارسی کرده انها را به فارسی به چاپ رساندند.

برای شناخت بیشتر صمد و اثار او باید به زندگی او، انهم به صورت علمی و دقیق پرداخت، که نه در توان حقیر و نه در مجال این مختصر می گنجید. امیدوارم این نقطه شروعی باشد برای شناخت بیشتر صمد، البته نه به آن صورت که برخی می خواهند بلکه به صورتی که بود و زندگی کرد.

«اگر روزی ناگهان با مرگ رو به رو شدم، که می شوم، مهم نیست کجا و در چه سنی ام، مهم اینست که زندگی یا مرگ من چه تاثیری در زندگی دیگران دارد»

صمد همراه با آراز به دریا پیوست

در تیر ماه 1318 در تبریز در محله چرنداب بدنیا آمد، در همان محله بزرگ شد و به مدرسه رفت.هر روز صبح زود اصناف محل پسر بچه ای را میدیدند که کفشها در دستش به سرعت می دود، همه از رفتار وی در تعجب بودند که نهایتا بعد از تحقیق روشن شد که او فرزند عزت کارگر است او می دود چون مدرسه اش دور است و او دیر کرده است و کفشهایش را در دست گرفته چون آنها پاره هستند و با این کفشهای پاره نمی توان دوید. این پسر بچه صمد نام داشت. 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد